فریاد برآوردن. ناله داشتن: ولیکن با چنین داغ جگرسوز نمی شاید که فریادی ندارند. سعدی. فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را. سعدی
فریاد برآوردن. ناله داشتن: ولیکن با چنین داغ جگرسوز نمی شاید که فریادی ندارند. سعدی. فریاد میدارد رقیب از دست مشتاقان او آواز مطرب در سرا زحمت بود بواب را. سعدی
چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن، مثال: فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام). ثبات داشتن و سماجت داشتن. مصر بودن. (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن
چیزی را بسماجت مطالبه کردن و خواستن، مثال: فلان اصرار دارد نجاری بیاموزد. (از فرهنگ نظام). ثبات داشتن و سماجت داشتن. مصر بودن. (ناظم الاطباء). پافشاری داشتن
دست داشتن همدست داشتن یاران و یاوران داشتن دستیاران داشتن، ایادی داشتن بجای (درحق) کسی. نعمت بخشیدن او را مال بخشیدن بدو: (حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)
دست داشتن همدست داشتن یاران و یاوران داشتن دستیاران داشتن، ایادی داشتن بجای (درحق) کسی. نعمت بخشیدن او را مال بخشیدن بدو: (حیی قتیبه که عامل طوس بود و بجای فردوسی ایادی داشت)